جدول جو
جدول جو

معنی دل سیاهی - جستجوی لغت در جدول جو

دل سیاهی
(دِ)
دل سیاه بودن. سیاه دلی. تیره دلی:
دل سیاهی دهند و رخ زردی
بهل این سرخ و سبز اگر مردی.
اوحدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل سیاه
تصویر دل سیاه
سیاه دل، بددل، بداندیش، بدخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم سیاه
تصویر دم سیاه
کبوتری که پرهای دمش سیاه باشد، نوعی برنج مرغوب محصول شمال ایران
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
سیاه دل. دل سیه. قسی القلب، بدقلب. بدخواه. بداندیش:
دادگرا فلک ترا جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دِ سِ)
حالت دل سپار. دل سپردگی. دلدادگی:
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
بر طمع دلستانی ماندم به دل سپاری.
فرخی.
رجوع به دل سپار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان ایسین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 184 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
که دمی سیاه دارد. که دم آن سیاه است، اعم از حیوان یا پرنده. و در بیت ذیل صفت اسب است:
خرامنده ختلی کش و دم سیاه
تکاورتر از باد در صبحگاه.
نظامی.
، قسمی برنج از نوع خوب. نوعی برنج از جنس اعلا و ممتاز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد با 1123 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیلرو است. و شعبه آمار و بهداری و پاسگاه نگهبانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ یَهْ)
دل سیاه. سیه دل. سیاه دل. بددل. بدخواه. که دل از شفقت و مهربانی تهی دارد:
غلام همت دردی کشان یک رنگم
نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند.
حافظ.
دیده ام آن چشم دل سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد.
حافظ.
دلم ز نرگس ساقی امان نخواست بجان
چرا که شیوۀ آن ترک دل سیه دانست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل سیاه
تصویر دل سیاه
بد فلب بد خواه بد اندیش، سیاه دل قسی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل سیه
تصویر دل سیه
سیاهدل، بددل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب سیاهی
تصویر آب سیاهی
آموروز
فرهنگ واژه فارسی سره
از روی میل
فرهنگ گویش مازندرانی